بازپیچیدن

«لغت نامه دهخدا»

[دَ] (مص مرکب)برگردانیدن. منعطف ساختن :
عنان را یکی بازپیچی به راست
چنان کز خردمندی تو سزاست.فردوسی.
سرش بازپیچید و تن راست شد
وگر وی نبودی زمان خواست شد.سعدی.
و رجوع به پیچیدن شود.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر