بازجنبیدن

«لغت نامه دهخدا»

[جُمْ دَ] (مص مرکب) جنبش کردن. برخاستن. بحرکت درآمدن :
عهد و میثاق باز تازه کنیم
از سحرگاه تا بوقت نماز.
باز پدواز خویش بازشویم
چون دده بازجنبد از پدواز.آغاجی.
رجوع به جنبیدن شود.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر