بازگونه

«لغت نامه دهخدا»

[نَ / نِ] (ص مرکب) معکوس. (شعوری). مقلوب. مایل به تحت. (ناظم الاطباء). بر وزن و معنی واژگونه. باشگونه. (آنندراج). برعکس. برخلاف میل و رضا :
بازگونه است جمله کار جهان
تا بحدی که ماورای حدست.
بدرالدین چاچی (از آنندراج).
|| منحوس. (ناظم الاطباء). شوم. نحس. (فرهنگ شعوری).
بازگونه دشمنانش را ز بیم کلک تو
موی گردد بازگونه بر بدن دندان مار.
فرخی (از فرهنگ شعوری).
|| بازگونه شدن؛ انعکاس. استحاله.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر