بازوبند

«لغت نامه دهخدا»

[بَ] (اِ مرکب)(1) هر چیزی که بر بازو بندند، خواه از سنگهای قیمتی باشد یا غیر آن. (ناظم الاطباء) . بندی مرصع که زینت را به بازو بندند. (یادداشت مؤلف). پارهء زیوری است معروف. (آنندراج). حلقه ای که اغلب از فلزات قیمتی تهیه و به بازوی پهلوانان بسته میشده است. دُملُج و دِملَج. (المنجد) (منتهی الارب). معضاد. عِضاد. مُدلوج. دُملوج. (منتهی الارب). || مصالح هر چیز چنانچه رشتهء تسبیح و دوال و امثال آن برای شمشیر. (غیاث اللغات) (آنندراج). || بمعنی حرزی است که در درون آن دعا گذاشته به بازو می بندند. (شعوری ج 1 ورق 156).
(1) - Bracelet.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر