«لغت نامه دهخدا»
[عِ] (ع اِ) جهت . شوند. (ناظم الاطباء). داعی. انگیزه. علت. جهت. غرض. موجب. (المنجد). مجازاً سبب. (آنندراج). ج، بَواعِث : حرام است بر من آنگه برگردد همهء آن یا بعضی از آن به ملکیت من به حیلتی از حیلتها یا باعثی از باعثها. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص318). نزدیکی میجوید بخدا به آنچه باعث نزدیکی است. (همان کتاب 212). ممکن است که سکرت سلطنت او را بر این باعث باشد. (کلیله و دمنه). و بر اتباع فرایض و سنن و اقتفاء آثار سداد و رشاد محرض و باعثی نه باز با سر الحاد و بی دیانتی رفتند. (جهانگشای جوینی). بخت ز آغوش من انگیخته همچو صدف باعث ویرانیم. ابوطالب کلیم (از آنندراج). || برانگیزنده. (غیاث اللغات) (مهذب الاسماء) (آنندراج). محرض : چون وجوه تجارب معلوم گشت اول در تهذیب اخلاق خویش باید کوشید آنگه دیگران را بر آن باعث باید بود. (کلیله و دمنه). || فرستنده. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) (آنندراج). بعث به؛ ای ارسله مع غیره؛ فرستاد او را با دیگری. (از اقرب الموارد). || ایجادکننده. پدیدآورنده. || مصنف. (ناظم الاطباء). || کس. پناه : کس نیست باعث من خواهم که بی تکلف در خدمت تو یابم از خدمت تو باعث. علی خراسانی (از آنندراج). - باعث و بانی؛ حامی. پناه. کس. (یادداشت مؤلف). - بی باعث و بانی؛ بیکس: دختری بی باعث و بانی. (یادداشت مؤلف). || (اِخ) یکی از نامهای خدای تعالی: و هوالذی یبعث الخلق؛ ای یحییهم بعدالموت. برانگیزندهء مردگان. فرستندهء رسولان. (مهذب الاسماء). یکی از نامهای ایزد تبارک و تعالی (ناظم الاطباء). - باعث لیل و نهار؛ کنایه از حق سبحانه تعالی. (آنندراج) (ناظم الاطباء). - || مجازاً، آفتاب. (آنندراج) (ناظم الاطباء).