باقی دار

«لغت نامه دهخدا»

(نف مرکب) نگهدارندهء باقی. نگهدارندهء ماندهء چیزی. || که بر عهدهء او از حساب چیزی بود. که تسویهء حساب نکرده باشد. که در آنچه بر عهده دارد مقداری بدهکار باشد. که از حاصل عملی مالی بر ذمه دارد. آنکه حساب خود را کاملاً تصفیه و بدهی خود را ادا نکند. کسی که باقی داشته باشد و وام دار بود. (ناظم الاطباء). بدهکار پس از فاضل باقی کردن حسابها.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر