«لغت نامه دهخدا»
[بَ] (ع ص) کم و اندک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). ناقص. (از اقرب الموارد) (غیاث اللغات) : و شروه بثمن بخس. (قرآن 12/20)؛ بفروختند او را ببهایی کاسته خست. (کشف الاسرار ج 5 ص28). - بثمن بخس فروختن؛ ببهای اندک فروختن. - بخس پذیرفتن؛ کاهش یافتن : انواع ارتفاعات در مراتع و مزارع بخس و نقصان پذیرفت. (سندبادنامه ص 122). || زمینی که بی آب دادن برویاند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). زرعی که به آب باران زراعت شود. (از اقرب الموارد). زمینی که بر دهد بی آب دادن. (مهذب الاسماء). زمینی که با آب باران زراعت کنند. (از برهان قاطع). زمینی که بی آب دادن، به آب باران مزروع شود. للم. (از فرهنگ رشیدی) (از فرهنگ جهانگیری). زمینی که بی آب و پژمرده باشد و بباران سبز شود. دیم. (از انجمن آرا) (آنندراج) : و هیچ آب روان نباشد و نه کاریز و همهء غله ایشان بخس است. (فارسنامهء ابن البلخی ص140). و غلهء آنجا (غندجان) بخس باشد. (فارسنامهء ابن البلخی ص 143). و غلهء آنجا [ خشت و کمارج ] بعضی بخس است و بعضی باریاب. (فارسنامهء ابن البلخی ص 143). و همهء غله ایشان [ کازرون ]بخس باشد و اعتماد بر باران دارند. (فارسنامهء ابن البلخی ص 145). محصولی که از مردم بازارنشین ستانند. (ناظم الاطباء). || آنچه عشاران بعد گرفتن صدقه بحیلهء مزد گیرند. (ناظم الاطباء). || پول قلب ناسره. (برهان قاطع). پول قلب و ناسره. (ناظم الاطباء). زر قلب. زر ناسره. (غیاث اللغات).