«لغت نامه دهخدا»
[بَ] (ص مرکب) بَداغُور. بَداُغُر. شوم. بی یمن. بدشگون. بی میمنت. بدآغاز. (یادداشت مؤلف) : چو کلاژه همه دزدند و رباینده چو خاد همه چون بوم بدآغال و چو دمنه محتال(1). معروفی (از فرهنگ اسدی از یادداشت مؤلف). (1) - ن ل: شوم. چون بوم و بدآغال چو دمنه همه سال.