بداد

«لغت نامه دهخدا»

[بَ] (ع ص) متفرق و پریشان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). پراکنده. (یادداشت مؤلف). یقال: جائت الخیل بدادِ بدادِ و بدادَ بدادَ و تفرق القوم بدادِ؛ ای متفرقه متبدده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || حریف. همتا. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اقران. (از اقرب الموارد). کفو. (یادداشت مؤلف). یقال: لقو بدادهم؛ یعنی در جنگ حریف و همتای خویش را گرفتند. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || یک یک بیرون آمدن در جنگ. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)(1). مبارزه. براز: لو کان البداد لما اطاقونا؛ اگر یک یک بمیدان می آمدند با ما برنمی آمدند. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
(1) - صاحب منتهی الارب بصورت مصدر آورده و اقرب الموارد بصورت اسم.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر