براه افتادن

«لغت نامه دهخدا»

[بِ اُ دَ] (مص مرکب) (از: ب + راه + افتادن) قریب به انجام رسیدن و روبرو آمدن و روبراه آمدن کار. (آنندراج). راه افتادن :
کی سرانجامی من خوب براه افتاده ست
همچو زین خانه ما را در و دیواری نیست.
تأثیر (آنندراج).
- براه افتادن اختلاط؛ درگیر و مناسب افتادن اختلاط. (آنندراج).
- براه افتادن چشم؛ انتظار کشیدن. (آنندراج). دیده در راه ماندن :
تا بفکر جلوه آن آهو نگاه افتاده است
چشم نرگس را که می بینم براه افتاده است.
تنها (آنندراج).
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر