«لغت نامه دهخدا»
[بَ بَ تَ / تِ] (ن مف مرکب)جماد در مقابل بررسته بمعنی نبات و روئیدنی. غیرقابل نمو. (ناظم الاطباء). نقیض بررسته است و آن چیزی را گویند که روح نباتی در وی اثر نکند و نشو و نما نتواند کرد و زیاده از آنچه هست نتواند شد مانند بعضی از جمادات که سنگ و کلوخ و امثال آن باشد. (برهان) : می گفت بدندان بتم عقد درر من هم چو توام لطیف و پاکیزه گهر خندان خندان بناز گفتش خاموش بربسته دگر باشد و بررسته دگر(1).؟ || مصنوعی. ساختگی. مجعول. (یادداشت بخط مؤلف). - حدیث یا احادیث بربسته؛ حدیث ساختگی. حدیث یا احادیث موضوعه. || غیر آلی. (ناظم الاطباء). || سخن موزون. شعر مقفای منظوم. (انجمن آرا) (آنندراج). برخلاف بخش که بمعنی ناموزون و بی قافیه است و بعربی نثر و منثور خوانند. (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (آنندراج). || فسرده شده و منجمد گشته. (ناظم الاطباء). || بسته. مسدود : در حاجت از خلق بربسته به ز دربانی آدمی رسته به.نظامی. رجوع به بربستن شود. (1) - ن ل: بررسته دگر باشد و بربسته دگر.