برخیدن

«لغت نامه دهخدا»

[بَ دَ] (مص) تفتیش کردن. (زمخشری). (یادداشت بخط مؤلف). پرخیدن. (زمخشری). || بیرون کشیدن. || واکشیدن. بدر آوردن. || درو کردن. || گشادن صوف و پنبه. || موستردن. || خارچیدن اطراف باغ و مانند آن. || مبدل شدن. || میخ کوفتن. || نصب کردن جواهر را بر طلا. (آنندراج).
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر