«لغت نامه دهخدا»
[بِ / بُ آ وَ دَ] (مص مرکب) بیرون آوریدن. بیرون آوردن. خارج کردن : بزد کوس و لشکر برون آورید ز هامون به دریای خون آورید.فردوسی. دو پاکیزه از خانهء جمّشید برون آوریدند لرزان چو بید.فردوسی. جدا کرد گاو و خر و گوسفند برون آورید آنچه بد سودمند.فردوسی. || رهایی دادن. خلاص کردن : تو و مادرت هر دو از چنگ دیو برون آوریدم به رای و به ریو.فردوسی. و رجوع به برون آوردن شود.