برون آوریدن

«لغت نامه دهخدا»

[بِ / بُ آ وَ دَ] (مص مرکب) بیرون آوریدن. بیرون آوردن. خارج کردن :
بزد کوس و لشکر برون آورید
ز هامون به دریای خون آورید.فردوسی.
دو پاکیزه از خانهء جمّشید
برون آوریدند لرزان چو بید.فردوسی.
جدا کرد گاو و خر و گوسفند
برون آورید آنچه بد سودمند.فردوسی.
|| رهایی دادن. خلاص کردن :
تو و مادرت هر دو از چنگ دیو
برون آوریدم به رای و به ریو.فردوسی.
و رجوع به برون آوردن شود.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر