«لغت نامه دهخدا»
[پَ رَ] (اِ مصغر) پَرِ خُرد. || کاهوی خرد که به وجین از مزرعه بیرون کنند. || هر یک از برگهای خُرد که مجموع آن گل را مُشکّل سازد. || پردهء میان اجزاء درونی یک گردو(1). || (اِخ) ستارهء سهیل. (برهان) (رشیدی : طاسک مه شکسته شد بر سر پای هر مهی غور محیط بسته شد گرد ستارهء پرک. عمید لوبکی (از فرهنگ رشیدی). || مطلق صدا و ندا را نیز گفته اند و به این معنی بجای حرف اول تای قرشت هم آمده است. (برهان). || چیزی چون تاج، که در ترکی تِل گویند. جِقه. || پرهء قفل. فراشه. || پرک هندی از دستهء ارغوانها و کرم کش است(2). (1) - Zeste. (2) - Casse aillee . Cassia alata.