«لغت نامه دهخدا»
[پَرْ دَ] (مص) دانستن (؟) قیاس کردن (؟). حدس زدن (؟) : هر آن پروانه کو شمع ترا دید شبش خوشتر ز روز آمد بسیما همی پرد بگرد شمع حسنت بروز و شب نگیرد هیچ پروا نمی یارم بیان کردن از این بیش بگفتم این قدر باقی تو پروا. مولوی (از جهانگیری). پرواب. [] (اِخ) رودی است به فارس. صاحب فارس نامهء ناصری گوید: رودخانهء پرواب بلوک مرودشت آبش شیرین و گواراست. رودخانهء کمین چون به قریهء سیوند مرودشت رسد رودخانهء پرواب گشته در زیر قریهء عماده ده ناحیهء خفرک سفلی از بلوک مرودشت به رودخانهء رامجرد پیوسته رودخانهء کربال گردد.