«لغت نامه دهخدا»
[پَ دَ] (مص) آب دادن کشت و باغ. سقایت. مشروب کردن : ای روزی دلها رسان جان کسان و ناکسان ترکاری و باغی پسان هموار و ناهمواره ای. مولوی (از فرهنگ جهانگیری). پساوند. [پَ وَ] (اِ مرکب) قافیهء شعر را گویند. (برهان قاطع). و بیت ذیل را مثال آورده اند : همه یاوه(1) همه خام و همه سست معانی باژگونه(2) تا پساوند.لبیبی. لکن در این بیت که در لغت نامهء اسدی به شاهد آمده است پساوند بمعنی مقطع قصیده و غزل و غیر آن بنظر می آید و مصراع ثانی نیز ظاهراً بدین صورت بوده است: معانی از چکاده تا پساوند. صاحب فرهنگ رشیدی گوید: معنی ترکیبی [ پساوند ] آنکه نسبت به آخر دارد چه آوند کلمهء نسبت است چنانکه در مقدمه گذشت. || مزید مؤخر. پسوند. (1) - ن ل: پوچ. برج. (2) - ن ل: معانی با حکایت. ن ل: معانی با چکامه: همه باد و همه خام و همه سست معانی با چکامه تا پساوند. (از صحاح الفرس). شاید: همه یافه همه خام و همه سست معانی از چکاده تا پساوند.