پسر هند

«لغت نامه دهخدا»

[پِ سَ رِ هِ] (اِخ) معاویه :
داستان پسر هند مگر نشنیدی
که از سرکشی او به پیمبر چه رسید.
پسرهندو.
[پِ سَ رِ هِ ] (اِخ) پسر هند. نام وی در ترجمهء یمینی آمده است: ابونصربن محمودالحاجب به سببی از اسباب به ولایت شمس المعالی افتاد و شمس المعالی او را به مال مدد کرد و به مناصبت نصربن الحسن بن فیروزان به قومس فرستاد و او بارها بر سر نصر دوانید تا او را و سپاه وی را متفرق و آواره کرد و جستان بن داعی و پسر هند(1) را با چند کس از اخوان او بگرفت و نصر از پیش او بهزیمت به سمنان افتاد.(2)
(1) - در نسخهء خطی مؤلف: پسر هندو.
(2) - نسخهء چاپی ص269.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر