«لغت نامه دهخدا»
[پَ گِ رِ تَ] (مص مرکب)گرفتن چیزی بعد از آنکه داده باشند. بازستدن چیزی که داده باشند. فرازگرفتن. بازگرفتن. واستدن. استرداد (ابداً تسترد ماوهب الدهر فیالیت جوده کان بخلا). - پس گرفتن بایع سلعه را از مشتری و غیره؛بازگرفتن بایع متاع فروخته را از مشتری و ردّ بهای آن. - پس گرفتن درسِ طفل و غیره؛ شنیدن معلم سبق خوانده و آموخته طفل را از طفل. || پاداش و بادافراه یافتن. بمکافات رسیدن. -امثال: از هر دست بدهی پس میگیری، یا از هر دست دادی پس میگیری.