«لغت نامه دهخدا»
[پُ تِ لِ گَ] (اِ مرکب) از پف بمعنی دم و تلنگر، زدن با نوک ناخن وسطی فشرده به ابهام. || نان از شب مانده که بار دیگر بر سر آتش نهاده و نرم کنند.