«لغت نامه دهخدا»
[پَ] (اِ مرکب) جای فراخ و پهناور: برآمد غو بوق و هندی درای بجوشید لشکر بدان پهن جای.فردوسی. ط پهن چشم. [پَ چَ / چِ] (ص مرکب) دارای چشمی پهن. ||شوخ و بیحیا. (غیاث) (آنندراج): بحر و کان با تو حرف جود زدند پهن چشم این و آن دریده دهان.ظهوری. ط پهن حاجی. [پَ] (اِخ) نام یکی از قراء هفتگانهء رکن کلا از دهستان تالار پی بخش مرکزی شهرستان شاهی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).