پهن کردن

«لغت نامه دهخدا»

[پَ کَ دَ] (مص مرکب)(1)منبسط کردن. گستردن. باز کردن گستردنیها. گسترانیدن فرش و جز آن. فرش کردن، انداختن، چنانکه رختخواب و جز آن. بسط. انفراش. تمهید. گشودن. پهنیدن. اصفاح. (تاج المصادر). تشبیح. (تاج المصادر). فطح. (از منتهی الارب). اعراض. (از منتهی الارب):
گل گوش پهن کرده ز شاخ درخت خویش.
حافظ.
تصفیح؛ پهن کردن چیزی. (تاج المصادر). طمل؛ پهن کردن چیزی یا نان. (منتهی الارب). تعریض؛ پهن نمودن چیزی. (منتهی الارب). ط ||تسطیح. (دهار) (زوزنی). ||عریض ساختن چیزی، چون قطعات فلزات از زخم پتک. پخت کردن. (در تداول مردم قزوین). افزودن بر سطح چیزی از هر جانب.
(1) - etendre. etaler.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر