«لغت نامه دهخدا»
[بَ تَ] (مص مرکب) جلو گرفتن. در برابر مانع و سد پدید آوردن. راه گرفتن بر : بکوشش توان دجله را پیش بست نشاید زبان بداندیش بست.سعدی. تو اول نبستی که سرچشمه بود چو سیلاب شد پیش بستن چه سود.سعدی. || بستن و مسدود کردن قبل از دیگری. تقدم و سبقت در انسداد.