«لغت نامه دهخدا»
[شِ اُ دَ / دِ] (ن مف مرکب)برابر پای ساقط شده و افکنده. || در اصطلاح، ذلیل و حقیر. که درخور توجه و اعتنا نیست. || مبتذل. || معلوم همه کس. آسان. که همه کس داند. که همه جا هست. صاحب آنندراج گوید کنایه از بسیار نزدیک و آشکار است: درز نبود معنی درپیش پاافتاده را از سواد سایهء پای چراغ این روشن است. ملامفید بلخی. زلف او را رشتهء جان گفتم و گشتم خجل ز آنکه این معنی چو زلفش پیش پاافتاده است. ملا شیدای هندی.