پی فراخ

«لغت نامه دهخدا»

[پَ / پِ فَ] (ص مرکب)(1)تندرو مفرط. گشادباز :
بشهری که داور بود پی فراخ
شود دخل بر نانوا خشک شاخ.نظامی.
(1) - رجوع به گنجینهء گنجوی ص233 (پی فراخی) شود.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر