«لغت نامه دهخدا»
[خِ اَ وِ ییِ قَ](ترکیب وصفی، اِ مرکب) آقای تقی زاده در گاه شماری آرند: اولین شکل گاه شماری که از آن (قمری کبیسه دار) در قوم اوستایی خبر داریم و اثرش باقی است «گاه شماری(1)اوستایی قدیم» است که مربوط بفصول شمسی است و بظن قوی سال قمری- شمسی، یعنی قمری کبیسه دار بوده است... سال اوستایی قدیم سال قمری - شمسی و آغاز آن اساساً انقلاب صیفی بوده که شباهت بسال قدیم هندی و سال شعرایی مصر و سال قدیم آتن داشته است، اولین ماه سال تیر بوده که به احتمال قوی اساساً با اولین هلال بعد از انقلاب صیفی شروع میشده و ستارهء شعری در ظرف آن ماه در صبح طلوع می کرد و رهنمای قوافل و مسافرین بوده. جشن گاهنبار میذیوی شم که در آخر قسمت (فصل یا پیریارتو) واقع در بهار بود مقارن انقلاب صیفی بوده است و چون ماهها قمری بوده و ظاهراً با کبیسه ای در هر چند سال با سال شمسی تطبیق میشد بنابراین اول ماه تیر در ظرف سالهای غیرکبیسه جلوتر افتاده و تا چند روز قبل از انقلاب صیفی نیز میرسیده است و می توان فرض کرد در موقع تبدیل سال قمری بشمسی و تثبیت محل گاهنبارها و اعیاد دیگر در سال شمسی اول تیر، 15 روز قبل از انقلاب صیفی افتاده بود یعنی در واقع سال ماقبل آن خود سالی بود که (در صورت مداومت بسال قمری و عدم تغییر آن بشمسی) کبیسه لازم داشته است لکن بعلت تغییر اساسی در گاه شماری و اتخاذ سال شمسی ثابت گردانیده شده و بهمین جهت «میذیوی شم» در 15 تیر یعنی در همانجا که در آن وقت بوده ثابت مانده است و «میذیایری» که اساساً در انقلاب شتوی (وسط سال) واقع بود در اواسط ماه هفتم (یعنی دی) و بنابراین اعتدال ربیعی در اواسط ماه دهم (فروردین) بوده است. در صورت بودن انقلاب صیفی در 15 ماه چهارم از ماههای مزدیسنی بترتیب معروف یعنی ماه تیر اگر ماهها را در آن موقع قمری فرض کنیم انقلاب شتوی در روز 18 یا 19 ماه دهم یعنی دی و اعتدال ربیعی در روز 20 یا 21 ماه اول یعنی فروردین واقع میشود، و اگر ماهها را سی روزه شماریم اعتدال ربیعی در هر حال در روز 11 ماه اول و انقلاب شتوی بر فرض اینکه خمسهء مسترقه قبل از آن واقع باشد در روز 10 یا 11 ماه دهم و بر فرض بودن خمسهء مسترقه در آخر ماه دوازدهم در روز 15 یا 16 ماه دهم میافتد، اگرچه بنابر نصّ عبارت بوندهشن که فرض مطابقت انقلاب صیفی با میذیوی شم متکی بر آنست اولین روز گاهنبار مزبور یعنی یازدهم تیر مبدأ افزایش شب و کاهش روز است نه 15 تیر. فرض دیگری هم که می توان کرد آنست که تا موقع تبدیل سال قمری بشمسی اول تیرماه اساساً بعد از انقلاب صیفی بوده ولی پس از اتخاذ سال شمسی ناقصه چون سال سیار بود اول تیر بتدریج عقب مانده تا آنکه در موقع برقرار کردن کبیسه و تثبیت اعیاد مذهبی در سال بهیزکی به 15 روز قبل از انقلاب صیفی رسیده و اول فروردین به 11 روز قبل از اعتدال ربیعی افتاده بوده است، پس در چنین موقعی محل گاهنبارها در ماه ها تعیین و بعد بواسطهء اجرای کبیسه ای اول فروردین در اعتدال ربیعی قرار داده شده و اول تیر در حوالی انقلاب صیفی ثابت گردیده ولی گاهنبارها همچنان در محل ثابت خودشان در ماهها مانده اند. ... اسم این سال یار بوده(2) و چنانکه گفته شد بشش قسمت غیرمتساوی یا شش فصل (شش گاه) تقسیم میشد که هر کدام از آنها بزبان اوستایی «پیریارتو» خوانده میشد (یعنی قسمت سنوی) و در آخر هر یک جشنی که بعدها به اسم جشن گاهنبار (در پهلوی گاسانبار) معروف گردید گرفته میشد، این جشنها شاید بدواً یک روز بوده و بعدها پنج روزه شده اند، فصول شش گانهء مزبور، با ترتیب وقوع آنها در سال اوستایی جدید ازمنهء بعد (یعنی از اول بهار ببعد) بطوریکه در ادوار تاریخی معمول بوده است از قرار ذیل است: 1- «میذیوی زرمی» 45 روز از روز اول حمل یا اعتدال ربیعی تا روز چهل وپنجم بعد از آن (تقریباً تا 14 ثور). 2- «میذیوی شم» 60 روز از روز چهل وششم بعد از اعتدال ربیعی تا روز یکصدوپنجم بعد از آن (تقریباً 11 سرطان). 3- «پیتیش ههی» 75 روز از روز یکصدوششم بعد از اعتدال ربیعی تا روز یکصدوهشتادم بعد از آن (تقریباً تا 25 سنبله). 4- «ایاثرم» 30 روز از یکصدوهشتادویکم بعد از اعتدال ربیعی تا روز دویست ودهم بعد از آن (تقریباً 24 میزان). 5- «مئیذیایری» 80 روز از روز دویست ویازدهم بعد از اعتدال ربیعی تا روز دویست ونودم بعد از آن (تقریباً تا 15 جدی). 6- «همسپث مئیذی» 75 روز از روز دویست ونودویکم بعد از اعتدال ربیعی تا روز سیصدوشصت وپنجم بعد از آن (تقریباً 30 حوت). معانی اسامی فوق اص دلالت بر روز یا روزهای آخر فصول دارد چه «میذیوی زرمی» یعنی وسط بهار و «میذیوی شم» یعنی نیمهء تابستان و «پیتیش ههی» یعنی موسم خرمن و درو، و «ایاثرم» بنابر تفسیری که شد موقع برگشتن احشام از چراگاه و صحرا بخانه و جفت شدن گوسفندان است و «مئیذیایری» یعنی وسط سال و «همسپث مئیذی» ظاهراً بمعنی قربانیها (یا استراحت) است. در اوستا وصفی نیز برای هر کدام از اینها ذکر شده که مؤید همین مدلولات لغوی آنهاست، بدین قرار که درباب «میذیوی زرمی» گفته شد (آورندهء شیر یا شیره) یعنی پرشیر و درباب «میذیوی شم» آمده: «وقتی که علف را در آن میبرند» و برای «پیتیش ههی» گفته شده: «آنگه گندم می آورد»... ولی بعدها از طرف مغان و موبدان با مدارج خلقت مخلوقات و آئینهای مذهبی بخصوص ارتباط داده شده... ظن قوی بر آنست که این قسمتها یکجا ایجاد نشده بلکه بدواً وقتی که سال فقط بدو فصل یعنی تابستان و زمستان تقسیم میشده دو گاهنبار که وسط این دو فصل را نشان میدهد و یا بعبارت صحیح تر آغاز و نیمهء سال را نشان میداده اند پیدا و معمول شده اند و شاید بعدها در ازمنهء مختلف جشن موسم خرمن و چیدن میوه ها و جشن موسم ترک صحرا و جمع آوری محصول و اغنام و احشام در خانه ها و چادرها و جفت گیری حیوانات اهلی و جشن موسم قربانیها یا عید اموات و بالاخره جشن فصل سبزه و عسل و شیر بترتیب و تدریج ایجاد و معمول گردیده است... و یا آنکه بر طبق عقیدهء «کاما» چنانکه بیاید اگر از اصل «میذیوی شم» را در نیمهء تابستان هفت ماهه بدانیم باید فرض کنیم که چهار گاهنبار وسط و آخر زمستان پنج ماهه (که در آن زمان فصل منحصر سال بوده است) نخست ایجاد شده و «میذیوی زرمی» و «پیتیش ههی» یعنی وسط بهار سه ماهه و آخر تابستان سه ماهه، بعدها یعنی پس از احداث فصول اربعه پیدا و معمول شده اند. ظاهراً این وجه بهترین فرضها و احسن وجوه حل این مسئله است بجز آنکه «مئیذیایری» اگرچه در وسط زمستان پنج ماهه واقع میشود منشأ ایجاد آن این نکته نبوده بلکه وقوع آن در وسط سال بوده است. تناسب بین گاهها قابل توجه است که با وجود اختلاف طول این گاهها درست سه تا از آنها در تابستان شش ماهه و سه تا در زمستان شش ماهه و همچنین چهار تا در تابستان هفت ماهه و دو تا در زمستان پنج ماهه واقع و بی کم و زیاد مطابق آن فصول بزرگتر بوده و هم معادل عدهء کاملی (بی کسر) از ماهها هستند و نیز هر جفتی از چهار تای اول نصف تابستان هفت ماهه را و هریک از دو تای آخری باز تقریباً نصف زمستان پنج ماهه را تشکیل میدهند ولی به احتمال قوی در این تقسیم پنج روز اضافی اندرگاه در نظر گرفته نشده و تقسیمات بر اساس سال 360 روز و نیم ماه 15روزه وضع شده و بنابراین فصل «مئیذیایری» نیز در اصل 75 روز بوده است نه 80 روز و بعدها بواسطهء الحاق خمسهء مسترقه بسال و تکمیل 360 روز به 365 روز ناچار بایستی آنرا بر یکی از این فصول اضافه نمایند و لذا در گاهنبارهای ایرانی «مئیذیایری»... قرار داده شده است. ارتباط گاهها با فصول طبیعی سال - این تقسیم سال به شش قسمت «پیریا» ظاهراً منافی با تقسیم دیگر اساسی که بتابستان و زمستان بدواً و بعدها بچهار فصل معروف سال نبوده بلکه ممکن است (ولو در ادوار بعد) هر دو نوع تقسیم یعنی از یک طرف چهار فصل معروف شمسی که تقسیم منظم و متساوی است و از طرف دیگر این تقسیم به اقسام شش گانه اوقات زراعتی و از نظر دهقانی پهلوبپهلو در جنب یکدیگر وجود داشته و جاری بوده باشند... سال 360 روزه - چنانکه گفته شد این سال قمری - شمسی بوده ولی ظاهراً (اگر هم در دوره ای از ادوار سال 360 روز عم و رسماً بجای قمری معمول نبوده) اساس حساب روی 360 روز بوده یعنی در امور اجتماعی و معاملات و همچنین مخصوصاً در تقسیمات اساسی و عمدهء سال بفصول 360 روزهء فرضی را اساس و مناط عمل قرار میدادند و بهمین جهت سال در واقع 24 نیم ماه 15روزه فرض شده که دو تا از آن��ا یک «پیریا» (یعنی «ایاثرم») و سه تای دیگر («میذیوی زرمی» یا در واقع «زرمی») و چهار تا یکی دیگر «میذی شم» و از باقی هر پنج تا یک پیریای دیگر «پیتیش ههی» و «مئیذیایری» و «همسپث مئیذی» را بعمل می آوردند. بعدها در موقع اتخاذ ترتیب سال شماری مصری (یعنی گاه شماری اوستائی جدید) و تبدیل سال به 365 روز، پنج روز اضافی (خمسهء مسترقه) را به آخر یکی از قسمتها (ظاهراً نخست به آخر «مئیذیایری» و بعدها به آخر «همسپث مئیذی») افزوده و آن را 80روزه قرار دادند. بنابراین ایجاد گاهنبارها اساساً در سال 360روزه شده و در واقع هم چنانکه ذکر شد پنج روز مسترقه بقول نویسندگان قرون اولای اسلامی جزو ماهها محسوب نبوده است. چنانکه... اشاره شد این هم اص ممکن است که در نزد قوم قدیم اوستا بعد از دورهء سال قمری - شمسی و قبل از اتخاذ سال اوستایی جدید (365روزه) دورهء دیگری نیز در میانه بوده که سال 360روزه و کبیسهء یک ماه در هر شش سال معمول بوده است و حتی قرائن قوی برای این فرض موجود است. در آن صورت ممکن است که گاهنبار انقلاب صیفی و انقلاب شتوی در سال قمری - شمسی قدیمتر و بقیهء گاهنبارها در سال 360روزه ایجاد شده باشند. بنابراین فرض، دورهء اول را که آن را «سال اوستایی قدیم» اسم دادیم شامل این هر دو دورهء متوالی باید شمرد. (گاه شماری صص101-110). ...گاه شماری اوستایی قدیم متعلق بدورهء قبل التاریخی است و از جزئیات آن و همچنین ترتیب کبیسه و غیره اطلاعی در دست نیست معذلک میتوان یقین داشت که کبیسه با اضافهء یک ماه سیزدهم در هر چند سال (شاید در آخر ماه ششم) بعمل می آمده چه این نوع کبیسه در غالب ملل و خصوصاً آنها که سال قمری داشته اند مانند هندیهای قدیم و بابلیها و عربها و یهود و یونانیها و غیرهم معمول بوده است. (گاه شماری ص115). (1) - آقای تقی زاده این کلمه را بجای تاریخ بکار برده اند. (2) - از کلماتی که در زبان اوستایی (و حتی پارسی قدیم) مسلماً بمعنی سال بود یار است و همچنین «سارذا» یا «سرذا» و در فرس قدیم «ثرد» و مستبعد نیست که هر کدام از این ها دو کلمه بمعنی نوعی دیگری از سال بود و یا در زمان دیگری معمول شده، مث شاید یکی سالی بوده که از تابستان شروع میشده و دیگری سالی که از پائیز و بعقیدهء بعضی از زمستان یا بهار (این آخرین قول ضعیف است) شروع میگردید... در اوستا (در «تیریشت») «دوژیایری» بمعنی سال بد یعنی خشکسالی (فقرات 36 و 51 و 54) و «هویایری» بمعنی سال فراوانی (فقرات 9 و 36 و 40 و 51) و در کتیبه های داریوش نیز «دوشی یار» بمعنی سال قحطی آمده. دوژ و دوش ظاهراً همان «دژ» و «دش» فارسی است که در دشنام و دژخیم و غیره دیده میشود.