تبریح

«لغت نامه دهخدا»

[تَ] (ع مص) برنجانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). || در مشقت و شدت انداختن کسی را کار. (آنندراج): برح به الامر تبریحاً؛ در مشقت و شدت انداخت کار او را و آزار داد او را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || برح الله عنک؛ ای فرج. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || سختی دوستی. ج، تباریح. (مهذب الاسماء). رجوع به تباریح شود.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر