«لغت نامه دهخدا»
[تَ بَعْ عُ] (ع مص) دور رفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : و تلک فضیله فیها تأسٍ تبعد عنک تعییرالعدات. محمدبن عمر انباری. رجوع به تاریخ بیهقی چ فیاض ص195 شود. -تبعد نتیجه؛ نزد بلغاء آن است که میان مقدمه و نتیجه بسیار الفاظ معترض افتد. مثاله : گفتمش ای ماهروی دلربای راستین کز لطافت بهتری از صد هزاران حور عین سروقد خد همچو مه شکرلب کبک خرام (کذا) از وفور مکرمت آخر بسوی من ببین. (جامع الصنایع از کشاف اصطلاحات الفنون چ احمد جودت ج 1 ص130).