«لغت نامه دهخدا»
[تَ بَکْ کُ] (ع مص) در کلام، آمیختن سخن را. (تاج العروس) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سخن درهم آمیختن. (آنندراج). || بناز خرامیدن. (از تاج العروس) (از ذیل اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || تَنَعُّم. (از ذیل اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || فروگرفتن کسی را به زدن و دشنام و قهر. (از تاج العروس) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || گرفتن چیزی را به غنیمت. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج). || درهم آمیختن چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || معارضهء چیزی به چیزی(1) مانند شتر به آزوقه. (از تاج العروس) (از ذیل اقرب الموارد) (از قطر المحیط). (1) - در منتهی الارب چاپ تهران: «معاوضه شی ء بشی ء کالبعیر بالادم» و در شرح قاموس «برابری کردن چیزی است بچیزی مثل برابری کردن شتر با آدمی (؟)» و در ناظم الاطباء: «معاوضه کردن چیزی بچیزی».