«لغت نامه دهخدا»
[تَ بَ یَ] (اِمصغر) مصغر تبنگو یا تبنگوی : وانگه به تبنگویکش(1) اندر سپردْشان ور زانکه نگنجند بدو درفشردْشان بر پشت نهدْشان و سوی خانه بردْشان وز پشت فروگیرد و بر هم نهد انبار. منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص122).رجوع به تبنگو شود. (1) - ن ل: تبنگوی کش.