«لغت نامه دهخدا»
[لَ] (اِ) سرین. آلست. آرست : بیکی گرم تپانچه که بر آن آلر تو(1) بزدم جنگ چه سازی چه کنی بانگ و ژغار؟ ابوالمثل بخاری. بینی(2) آن جزبن(3) اندام تو و آلر تو جان من باد فدای پدر و مادر تو.طیان. ندیده دیدهء دنیا که دلبری دارد سفید و نازک و فربه که آلرت باشد(4). عبید زاکانی. و رجوع به اَلر شود. (1) - در شعوری بیت به صورت فوق است و در نسخهء اسدی (خطی) «بیکی زخم تپانچه که بدان روی کژ تو» ضبط شده است، و ظاهراً نقل شعوری صحیح است. (2) - بینی، به معنی حبذای عرب است. رجوع به بینی در همین لغت نامه شود. (3) - شاید: چربو یا چربی: همچون رطب اندام و چو روغنْش سراپای. (عسجدی). (4) - این بیت در فرهنگ شعوری شاهد آلسر آمده است، به همین معنی، و اگر شعر ساخته و مصنوع نباشد البته کلمه آلر است نه آلسر.