«لغت نامه دهخدا»
[اَ عَ] (اِخ) ابن الخطیر، ابی سعید مهذب بن مینا، ابن زکریابن ابی قدامه بن ابی ملیح مماتی المصری النصرانی الکاتب الشاعر. مکنی به ابی المکارم و معروف به قاضی اسعد. او در دیار مصریه ناظر دواوین بود و صاحب فضائلی است و مصنفات عدیده دارد، از جمله: نظم سیرهء سلطان صلاح الدین و نظم کتاب کلیله و دمنه و کتاب قوانین الدواوین و آن در مصر بطبع رسیده است و دیگر کتاب القاشوش فی احکام قراقوش. و هم او را دیوانیست و ابن خلکان گوید من دیوان او را بخط پسر او دیدم و از آن مقاطیعی نقل کردم و از آن مقاطیع است: تعاتبنی و تنهی عن امور سبیل الناس ان ینهوک عنها أَ تقدر ان تکون کمثل عینی و حقک ما علیّ اضرّ منها. و در مردی گران که بدمشق دیده گوید: حکی نهرین ما فی الارض من یحکیهما ابدا حکی فی خلقه ثوراً و فی اخلاقه بردا. و از اوست در ضمن قصیده ای طویل: لنیرانه فی اللیل ایّ تحرّق علی الضیف ان ابطا و ایّ تلهب و ماضرّ من یعشو الی ضوء ناره اذا هو لم ینزل بآل المهلب. و در شاگردی نحوخوان گوید: و اهیف احدث لی نحوه تعجبا یعرب عن ظرفه علامه التأنیث فی لفظه و احرف العله فی طرفه. و هم او راست: سمراء قد ازرت بکل اسمر بلونها و لینها و قدها انفاسها دخان ندّ خالها و ریقها من ماء ورد خدّها لو کتب البدر الی خدمتها رساله ترجمها بعبدها. و عماد اصفهانی ذکر او در خریده آورده و مقاطیعی از وی نقل کرده و سپس بترجمهء پدر او پرداخته و از شعر او نیز مقداری کثیر ضبط کرده است و از جمله در معنی کتمان سر: و اکتم السر حتی عن اعادته الی المسرّ به من غیر نسیان و ذاک انّ لسانی لیس یعلمه سمعی بسرالذی قد کان ناجانی. و گوید آنگاه که او متولی دیوان جیش بود بقاهره بزمان الملک الناصر او را دیدم و او و کسان وی در اوّل ترسایان بودند و در ابتدای دولت صلاحی مسلمانی گرفتند و مهذب بن الخیمی در هجاءِ اسعدبن مماتی گوید: و حدیث الاسلام واهی الحدیث باسم الثغر عن ضمیر خبیث لو رأی بعض شعره سیبویه زاده فی علامه التأنیث. و ابن خلکان گوید: حافظ ابوالخطاب بن دحیهء معروف بذی النسبین آنگاه که بشهر اربل آمد و اهتمام سلطان اربل، الملک المعظم مظفرالدین بن زین الدین رحمه الله در عمل مولد نبی مشاهده کرد کتابی بنام التنویر فی مدح السراج المنیر به اسم او کرد و در آخر کتاب قصیده ای طویل که در آن مدح مظفرالدین کرده بود بیاورد و اول قصیده این است: لولا الوشاه و هم اعداءنا و هموا. و کتاب و قصیده را بر وی بخواند و ما در شعبان سال 626 ه .ق . آن کتاب را که قصیده هم در آن بوده بشنیدیم. سپس من عین آن قصیده را در مجموعی دیدم که نسبت آنرا باسعدبن مماتی کرده بودند و گفتم شاید این نسبت غلطی از ناقل است ولی بعد از آن تمام قصیده را در دیوان اسعد دیدم که در آن مدح ملک الکامل رحمه الله را کرده بود و ظن من قوّت گرفت و پس از آن دیدم که ابوالبرکات بن المستوفی در تاریخ اربل این قصیده را در آنجا که ذکر ابن دحیه کند آورده و گوید از ابن دحیه پرسیدم که در این جا که گوئی: یفدیه من عطا جمادی کفه المحرم مراد تو چیست؟ و او پاسخی نیافت. گفتم شاید مثل این گفتهء شاعر است که گوید: تسمی بأسماء الشهور فکفه جمادی و ماضمّت علیه المحرّم(1). و او تبسم کرد و گفت آری این خواسته ام. و پس از این قصهء ابوالبرکات در پیش من انتساب قصیده باسعد راجح آمد چه اگر از ابی الخطاب بود چگونه از بیان مقصود خویش بازمیماند و دیگر آنکه انشاد قصیده برای صاحب اربل بسال 606 بوده و اسعد مذکور در همین سال در حالی که مقیم حلب بود درگذشت و بستگی و علاقه ای با دولت عادلیه نداشت و در هر حال خدای داند که این قصیده از کدامیک از این دو تن است. و اسعد از وزیر صفی الدین بن شکر، بر جان خویش بهراسید و بنهانی از مصر بگریخت و بقصد پناهیدن و التجاء به الملک الظاهر بحلب شد و بدانجا بود تا در یکشنبهء سلخ جمادی الاولی 606 در 62 سالگی درگذشت و جسد او را در مقبره ای معروف بمقام بر کنار راه نزدیک مشهد شیخ هروی به خاک سپردند. و پدر او خطیر بروز چهارشنبهء ششم رمضان 577 وفات کرده است و ابی طاهربن مکنسهء مغربی دو بیت زیرین در رثاء او گفته است: طویت سماءالمکرمات و کورت شمس المدیح من ذا اؤمل او ارجی بعد موت ابی الملیح. و رجوع به ابن خلکان چ فرهادمیرزا ص 72 و 73 شود. مؤلف روضات گوید: ابن مماتی نصرانی مصری مکنی بابی المکارم، کاتب و شاعر مشهور. وی بنظارت دواوین در دیار مصریه اشتغال داشت و او صاحب فضائل بود و مصنفات بسیار داشت و سیره صلاح الدین و کتاب کلیله و دمنه را بنظم درآورد و دیوان شعری داشت که ابن خلکان آنرا بخط پسر وی بدیده و چند بیت از آن استخراج کرده است. وی از مخافت بعض وزراء مصر بشهر حلب گریخت و بدانجا ببود تا در سنهء 606 ه .ق . بسن شصت واندسالگی درگذشت و بمقبرهء المقام مدفون شد. (روضات الجنات ص 101). او راست: القاشوش فی احکام قراقوش. (1) - رمضان الحرام و محرم المبارک.