«لغت نامه دهخدا»
(اِمص مرکب)(1) بازگوی. بازگویه. تکرار. اعادهء چیزی که گفته شده باشد. (ناظم الاطباء). واگویه. تکرار سخن : غصه ها هست در دلم که زبان زهرهء بازگو نمیدارد.خاقانی. صحبت شبهای میخواران ندارد بازگو چون ز مجلس میروی بیرون لب پیمانه باش. صائب (از آنندراج) (ارمغان آصفی). || (نف مرکب) بیان کننده. (غیاث اللغات). گویندهء سخن. (1) - از: باز + گو. ریشهء دوم گفتن که بمعانی امری و مصدری و صفت فاعلی نیز می آید.