«لغت نامه دهخدا»
[بِ خوَرْدْ / خُرْدْ دا دَ](مص مرکب)(1) بخورد کسی یا جانوری یا چیزی دادن؛ به او خورانیدن : روزی هادی صحنی برنج نیمی بخورد و نیمی در وی زهر کرد و به مادر فرستاد گفت مرا این خوش آمد و بتو فرستادم، خیزران دریافت و بخورد سگی دادند در حال بمرد. (مجمل التواریخ و القصص ص340). (1) - از: ب + خورد + دادن.