براه آمدن

«لغت نامه دهخدا»

[بِ مَ دَ] (مص مرکب) (از: ب + راه + آمدن) سر براه شدن. ارشاد و هدایت شدن. راه یافتن :
به من بخش سودابه را زین گناه
پذیرد مگر پند و آید براه.فردوسی.
به برسم شتابید و آمد براه
بجایی که بود اندر آن بارگاه.فردوسی.
بدرگاه کاووس شاه آمدند
وزان سرکشیدن براه آمدند.فردوسی.
چون ز حسرت رست و باز آمد براه
دید برده دزد رخت از کارگاه.مولوی.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر