برخروشیدن

«لغت نامه دهخدا»

[بَ خُ دَ] (مص مرکب)خروشیدن :
شما برخروشید و اندر نهید
سران را زخون بر سر افسر نهید.فردوسی.
چو این کرده شد ماکیان و خروس
کجا برخروشد گه زخم کوس.فردوسی.
همی برخروشید و فریاد خواند
جهان را سراسر سوی داد خواند.فردوسی.
دادش خورش و لباس پوشید
ماتم زدگانه برخروشید.نظامی.
رجوع به خروشیدن شود.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر