«لغت نامه دهخدا»
[پُ شُ دَ] (مص مرکب) مملو گشتن. امتلاء. ملاء : سرچشمه شاید گرفتن به بیل چو پر شد نشاید گذشتن به پیل.سعدی. || بسیار شدن : پشه چو پر شد بزند پیل را با همه تندی و صلابت که اوست.سعدی. - پر شدن آوند؛ تمذّج. -پر شدن شکم؛ اندراع. اکتظاظ.