«لغت نامه دهخدا»
[پَ رَ / رُ] (نف مرکب) مخفف پس رونده. پی رو. تَبع. تابع. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) (صراح اللغه). تبیع. (دهار) (منتهی الارب). آثف. (مهذب الاسماء). تألی. (منتهی الارب). مقتدی، مأموم : همه گر پس رو و گر پیشوائیم در این حیرت برابر می نمائیم.عطار. سَتِه. پس رو قوم. استتلاء؛ پس رو چیزی شدن خواستن کسی را. تلو؛ پس رو چیزی. (منتهی الارب). || دنبال : دعای خالص من پس رو مراد تو باد که به ز یاد توام نیست پیشوای دعا.خاقانی. - پس روان؛ اتباع. اخلاف. قَطین. حشم. (دهار). امت. توابع. اعقاب. آل. تبع. سَتل. داجَه؛ پس روان لشکر. (منتهی الارب).