پیشادست

«لغت نامه دهخدا»

[دَ] (اِ مرکب) مقابل پسادست و نسیه به معنی نقد. (از برهان). زری که گاه خریدن چیزی فروشنده را دهند :
ستدوداد مکن هرگز جز پیشادست(1)
که پسادست خلاف آرد و الفت(2) ببرد.
ابوشکور(3).
ستدوداد جز به پیشادست
داوری باشد و زیان و شکست.لبیبی.
|| اجرت پیشی. (برهان). مزد پیش. اجرت پیش. برابر دستادست بمعنی نقد و پسادست بمعنی نسیه. مزد پیشی که قبل از انجام کار بفروشنده یا کننده دهند. بیعانه. سلم. || پیشدست و مقدم و غالب. (فرهنگ نظام). || پیشدستی. (برهان).
(1) - ن ل: دستادست (بمعنی نقد).
(2) - ن ل: صحبت.
(3) - محتمل است که پیشادست بهمان معنی بیع سلم است که ازین پس بیاید نه بمعنی نقد، و در بیت ابوشکور «دستادست» صحیح مینماید.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر