«لغت نامه دهخدا»
[اُ] (ن مف مرکب، اِ مرکب)پیش افتاده. || کنایه از قسمت و نصیب : هر ساعت از مژگان خود، خون دلم پیش اوفتد این راز مانده بخت بد، اینست پیش افتاد من. امیرخسرو (از آنندراج). تا پیش او افتد مگر اشکی ز چشم درفشان درها ذخیره میکنم از بهر پیش افتاد را. میر حسن (از آنندراج). || پیشاهنگ. || سرگذشت و اتفاق و حادثه و سانحه. (ناظم الاطباء).