«لغت نامه دهخدا»
[تَ دَ / دِ] (اِ مرکب) تب لرزه بود از برآمدن سپرز بزرگ. (صحاح الفرس). تب لرزه ای که بسبب ظاهر شدن و برآمدن سپرز بهم رسیده باشد. (برهان) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از فرهنگ جهانگیری) (از ناظم الاطباء). تب لرزه. (از برهان) (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ اوبهی) (لسان العجم شعوری ج 1 ورق 291) : چنان دشمن از بیم تیغ تو لرزد که گویی گرفته است تب باده او را. غضائری رازی (از فرهنگ جهانگیری). مباد دشمن خسرو و گر بود بادا همیشه در یرقان از بلا و تب باده. شمس فخری (از لسان العجم شعوری). به این معنی بجای بای ابجد، یای حطی هم بنظر آمده است. (برهان). در جهانگیری و برهان چنین آورده اما رشیدی تب یازه تصحیح کرده بمعنی تبی که در آن خمیازه و کمان کشی کنند. (انجمن آرا) (آنندراج).