تب دار

«لغت نامه دهخدا»

[تَ] (نف مرکب) کسی که تب داشته باشد. (بهار عجم) (آنندراج). محموم. مبتلا به تب :
به رنج نیز نیاسوده ام ز خدمت تو
چو شمع در نظرت ایستاده ام تب دار.
شفیع اثر (از بهار عجم).
این تب عشق است نی آتش که بنشیند ز آب
من اگر بهتر شوم تب دار ماند بسترم.
ابوطالب کلیم (از بهار عجم).
رجوع به تب و دیگر ترکیبهای آن شود.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر