«لغت نامه دهخدا»
[تَ] (ع مص) برج بنا نهادن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || جامه ببرج بافتن(1). (تاج المصادر بیهقی). || ظاهر ساختن مرد لیاقت خود را(2) (ناظم الاطباء). || ظاهر ساختن زن لباس خود را(3) (ناظم الاطباء). (1) - در منتهی الارب و اقرب الموارد و قطر المحیط: «مُبَرَّج»، نوعی از حلّه که بر آن صورت برج باشد. (2) - در منتهی الارب و اقرب الموارد و قطر المحیط تبریج بدین معنی نیامده است. (3) - در منتهی الارب و اقرب الموارد و قطر المحیط این معنی در تبرج آمده است.