«لغت نامه دهخدا»
[طِ لُسْ سِ] (ع اِ مرکب) دعا یا عملی تباه کنندهء اثر جادوئی. (یادداشت مؤلف). عزائم و افسون که ابطال سحر بدان کنند. (آنندراج). هر آنچه جادو و سحر را بی اثر کند. (ناظم الاطباء) : چین ابرو خط آزادی است مجنون ترا ناز بیجا باطل السحر است افسون ترا. محمدجان بیک بن رستم بیگ داغستانی. (از آنندراج). باطل السحر به آن نرگس جادو چه کند؟ خرمن صبر به مور کمر او چه کند؟ میرزا معز فطرت (از آنندراج).