«لغت نامه دهخدا»
[بَ] (حامص) زفتی و لاَمت. (ناظم الاطباء). تنگ چشمی. گرسنه چشمی. زفتی. ممسکی، مقابل سخاوت. کرم. (فرهنگ فارسی معین). ضنانه. (دهار). رَضِع. رَضَع. لئامه. (منتهی الارب). شح. بخل. ضنت. (یادداشت مؤلف) : از بخیلی چنان کند پرهیز که خردمند پارسا ز حرام.فرخی. نیاید از تو بخیلی چو از رسول دروغ دروغ بر تو نگنجد چو بر خدای دوی. منوچهری.