بدآرام

«لغت نامه دهخدا»

[بَ] (ص مرکب) دغاباز. ریاکار. (آنندراج). مکار. حیله باز. (ناظم الاطباء). || ناراحت. (یادداشت مؤلف) :
از آواز ما خفته همسایگان
بدآرام گشتند در خوابها.منوچهری.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر