«لغت نامه دهخدا»
[بَ رَ] (ص مرکب) چیزی که رنگ و جنسش خوش نباشد. (ناظم الاطباء). زشت رنگ. (آنندراج). که لونی نامطبوع دارد. (یادداشت مؤلف) : پس بیکبار بگشاید و بسیاری خون بدرنگ برآید. (ذخیرهء خوارزمشاهی). چون مزاج آدمی گِل خوار شد زرد و بدرنگ و سقیم و خوار شد.مولوی.