بر روی کار آوردن

«لغت نامه دهخدا»

[بَ یِ وَ دَ] (مص مرکب) روی کار آوردن. ظاهر و نمودار ساختن. (آنندراج) :
یاقوت آبدار تو آورده عاقبت
خطی بروی کار که ریحان بگرد رفت.
سلمان (آنندراج).
|| کسی را عهده دار امری مهم ساختن. کسی را بوزارت و ریاست رسانیدن.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر