«لغت نامه دهخدا»
[بَ یِ وَ دَ] (مص مرکب) روی کار آوردن. ظاهر و نمودار ساختن. (آنندراج) : یاقوت آبدار تو آورده عاقبت خطی بروی کار که ریحان بگرد رفت. سلمان (آنندراج). || کسی را عهده دار امری مهم ساختن. کسی را بوزارت و ریاست رسانیدن.