«لغت نامه دهخدا»
[پَ زَ] (نف مرکب) که پهلو زند. پهلو سای. مدعی بزرگی و همسری. برتری جو: اگر تیر پهلوزنی را بکشت ازو بهتری را قوی کرد پشت.نظامی. ط پهلوسای. [پَ] (نف مرکب) پهلوزن. برابری کننده در مال و قدر و مرتبه. (برهان). رجوع به پهلو ساییدن و پهلو سودن شود: مسای با من پهلو بابلهی چندین که نیک ناید با پیل پشه پهلوسای.سوزنی. نی که یک آه مرا هم صد موکل بر سر است ورنه چرخستی مشبک ز آه پهلوسای من. خاقانی. ط ||هم مرتبه. همنشین. موازی. (شرفنامهء منیری).