تب کرده

«لغت نامه دهخدا»

[تَ کَ دَ / دِ] (ن مف مرکب)بیماری که گرفتار تب شده باشد. تب دار :
ولی تب کرده را حلوا چشیدن
نیرزد سالها صفرا کشیدن.نظامی.
باز تب کرده را درآمد تاب
رغبتم تازه شد به بوس و شراب.نظامی.
رجوع به تب و دیگر ترکیب های آن شود.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر