لغت نامه دهخدا

کلمه
آزرمناک
آزرمناکی
آزرمها
آزرمی
آزرمی
آزرمیدخت
آزرمیدخت
آزرنگ
آزره
آزری
آزغ
آزغده
آزغیده
آزفت
آزفنداک
آزفه
آزگار
آزم
آزما
آزمایان
آزمایش
آزمایشگاه
آزمایشگر
آزماینده
آزمند
آزمندی
آزمودگی
آزمودن
آزمودنی
آزموده
<صفحه 46>